شايد اين عنوان در ابتدا ترسناك و اضطرابآور باشد، اما توصيفى بهتر براى اين مقوله نيافتم. شايد بپرسيد چرا سمّى؟ سم يا زهر، سواى معناى ساختار بيولوژيكى خود، در ادبيات عام به معناى عاملى كه سلامتى را تهديد ميكند، بكار ميرود. هرجا سخنى از اضطراب است، در اصل، اولين معنایى كه به ذهن انسان متبادر ميگردد، علائمى نظير تپش قلب، بالا رفتن فشار خون، سرد شدن، گر گرفتن دست و پا، تعريق و ساير علائم جسمانى ميباشد.
هربار که در اتاق درمان هنگامى كه مراجعى از اضطرابش شكايت ميكرد و آنرا غيرقابل تحمل ميخواند، خواستم از مثالى قابل درك استفاده كنم، اينطور برايش گفتم كه آيا تابحال تب را تجربه كرده است؟ چراکه تب به خودى خود يك بيمارى نيست، بلكه نشانهاى از يك بيمارى در بدن انسان است. ميتوان اينگونه گفت كه تب، هشدار بدن به تهديدى در مورد سلامتى و اضطراب نيز هشدار در مورد صحت احوالات روانى ما است. اما نكته مهم اينجاست كه ما براى زيستن و حركت رو به جلو و ارتقاء در زندگى خود و همينطور حفظ بقا در دنيا، نياز به ميزان متعادلى از اضطراب در زندگى داريم كه همچون سكوى پرتاب و نيروى محركه عمل ميكند و اگر از زندگى حذف شود، ما نسبت به امورات زندگى مانند شغل، مسئوليتها، رشد و سلامتىمان دچار بىتفاوتى و اهمالكارى شده و انگيزه، جهت حركت و سازندگى را، از دست خواهيم داد. اما از طرفى وجود اضطراب به مدتزمان طولانى، بدن ما را به سمت فرسودگى پيش ميبرد و توان حل مسأله در ما كاهش مییابد. وجود اضطراب بهصورت پايدار و طولانىمدت در بدن ما، با ايجاد علائم هشدار و گوش به زنگى باعث افت عملكرد و كاهش توانايى ما ميگردد. زيرا علائم جسمانى خاصى كه در بالا به آن اشاره شد، بهصورت پيوسته باقى خواهد ماند و در بلندمدت از توان فيزيكى ما خواهد كاست. اضطراب وقتى در متن زندگى ما قرار ميگيرد، شايد متوجه حضورش نباشيم و علائم فيزيكى و روانىاش برای ما عادى شود، اما اثرات فرسايشى روانى خود را به جاى ميگذارد و همين امر، لزوم آگاه شدن نسبت به علل زمينهساز، بروزدهنده، تداومبخش و نيز تلاش براى درمان موفق آن را ميرساند.
اضطراب در رابطه
روابط ما بنا به علل مختلفى ميتواند ايجاد اصطراب نمايد، كه اكثر اوقات به ذهنيتهاى گذشتهی ما و سوابق مراودات پيشين ما در زندگى مرتبط ميباشد. هر زمان كه بنا به هر علتى، اضطراب ما در معاشرت با ديگران بالا مىآيد، واكنشى ناپخته و تكانشى از ما سر خواهد زد. زيرا ميزان تفكر سازنده و منطقى در مغز كاهش چشمگيرى مىيابد، بنابراين، پاسخهاى حين اضطراب از جانب ما، هرگز عواقب مطلوبى در رابطه ندارند، چون فاقد فرآيند تفكر پيشرفته و عملكرد عالى است، درنتيجه اكثرا آسيبزا بوده و موجب پشيمانى و حسرت ميگردد. لذا يكى از تمريناتى كه در اين مورد پيشنهاد ميشود، قدرى تأمل و مكث بعد از وارد شدن محرك اضطرابزا و سپس پاسخ دادن است.
برای مثال، خانم سارا با همسرش تماس ميگيرد و همسرش پاسخگو نيست.
واقعيت موجود: همسر سارا در جلسه است و به دلیل اهميت جلسه، تلفن همراه خود را خاموش كرده است.
و حالا احتمالاتى كه در ذهن سارا ميگذرد:
١- حتما داره بهم خيانت ميكنه!
٢- ميخواد من سر از كارهاش در نيارم!
٣- خودشو از دسترس من خارج كرده چون نسبت به من بیتفاوته!
٤- خودشو مسئول پاسخ دادن به من نميدونه!
٥- حتما مشغول كاريه كه نميخواد من بدونم چون اگر پاسخ بده قطعا سر درميارم پس ترجيح ميده جواب نده!
٦- حتما جايى هست كه اگر پاسخ بده افشاء ميشه و آبروش ميره!
حالا تصور كنيد كه به دنبال اين افكار منفى و نامربوط، چه احساسى به سارا دست ميدهد؟ اضطراب، ترس، خشم، ناامنى عاطفى و روانى، ابهام و حسادت. تمامى اين هيجانات ناخوشايند توأم با اضطراب خواهد بود، پس در پى ايجاد هر كدام، قطعاً رفتار (ACT) ناكارآمد و نسنجيدهاى از وى سر خواهد زد. در اينجا و اين لحظه، گذراندن لحظاتى، جهت حفظ آرامش و انسجام افكار و نيز واقعيتسنجى افكار خودآيند منفى، موجب خواهد شد پاسخ فرد قدرى منطقىتر و معقولتر گردد. علت آن هم پايين آمدن سطح هورمونهاى توليد اضطراب و قرار گرفتن در وضعيت جسمى و مغزى نرمال و خارج از واكنش جنگ و گريز است.
در مقالات آتى به نحوهی مواجههی مؤثر با اضطراب خواهم پرداخت.
با من همراه باشيد..
مریم رمضان
روانشناس بالینی، مدیر مرکز روانشناسی و مشاورهی دیگرگون